که به ناخنه مبتلاست. که در چشم ناخنه دارد، چشمی که ناخنه دارد. چشمی که مبتلا به مرض ناخنه است: چشم شرع از شماست ناخنه دار بر سر ناخنه سبل منهید. خاقانی
که به ناخنه مبتلاست. که در چشم ناخنه دارد، چشمی که ناخنه دارد. چشمی که مبتلا به مرض ناخنه است: چشم شرع از شماست ناخنه دار بر سر ناخنه سبل منهید. خاقانی
که دامنه دارد. دارای دامنه، وسیع. پهناور. موسع. با عرض و طول بسیار. ممتد. - ابری دامنه دار، که دنبالۀ آن نگسلد. - ادعای دامنه دار، طولانی. - اقداماتی دامنه دار، سخت وسیع و ممتد. - بارانی دامنه دار، که دیر زمان ببارد. - بحثی دامنه دار، بحثی پردامنه. طولانی. - تظاهرات دامنه دار، ممتد و وسیع. - جنگی دامنه دار، که بدرازا کشد. که دیر بپاید. - فعالیت دامنه دار، ممتد. - مبارزۀ دامنه دار، ممتد. که زود بانجام نکشد
که دامنه دارد. دارای دامنه، وسیع. پهناور. موسع. با عرض و طول بسیار. ممتد. - ابری دامنه دار، که دنبالۀ آن نگسلد. - ادعای دامنه دار، طولانی. - اقداماتی دامنه دار، سخت وسیع و ممتد. - بارانی دامنه دار، که دیر زمان ببارد. - بحثی دامنه دار، بحثی پردامنه. طولانی. - تظاهرات دامنه دار، ممتد و وسیع. - جنگی دامنه دار، که بدرازا کشد. که دیر بپاید. - فعالیت دامنه دار، ممتد. - مبارزۀ دامنه دار، ممتد. که زود بانجام نکشد